جدول جو
جدول جو

معنی غمازی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غمازی کردن(دَ سَ دَ)
سعایت. (ترجمان علامۀ جرجانی). سخن چینی کردن. غمز. امغال. (منتهی الارب). رجوع به غمز و غمّاز شود:
حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق
گر آب دیده نکردی به گریه غمازی.
سعدی (بدایع).
میسرت نشود عاشقی و مستوری
که عاقبت بکند رنگ روی غمازی.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
غمازی کردن
سخن چینی کردن سعایت غمز
تصویری از غمازی کردن
تصویر غمازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماری کردن
تصویر ماری کردن
هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازی کردن
تصویر بازی کردن
چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ کَ دَ)
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن:
تا بر کف پای تو تواند مالید
دل را همه شب دیده نمازی می کرد.
عسجدی.
و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب).
گوزنی که با شیر بازی کند
زمین جای قربان نمازی کند.
نظامی.
و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294).
هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب
آب ار شود پلید نمازیش چون کنند.
امیرخسرو (از آنندراج).
من اینجا جامه ها کردم نمازی
خجندی گر ز رومی شست دفتر.
نظام قاری.
دلا به خون دگر دامنی نمازی کن
در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن.
علی قلی بیگ (از آنندراج).
، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه
نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَمْ تَ)
در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. غیاصه. (منتهی الارب). رجوع به غوّاص و غوّاصی شود:
کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند
این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود.
منوچهری.
آن درّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 277).
غواصی کن گرت گهر میباید
غواصان را چار هنر میباید
سر رشته به دست یار و جان بر کف دست
دم نازدن و قدم ز سر میباید.
؟
لغت نامه دهخدا
(بُ کَ دَ)
بحالت خماری خود را درآوردن.
- امثال:
بی می خماری کردن، شراب ناخورده مستی کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ حاکْ کَ)
امامت. پیشوایی کردن. امامت کردن. پیشنمازی کردن. رجوع به امامت شود
لغت نامه دهخدا
کشتن هلاک کردن: اگر ماری و کژ دمی بود طبعش بصحراش چو ن مار کردندماری. (عسجدی. لفا اق. 526)
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی
فرهنگ لغت هوشیار
در آب فرو رفتن به طلب مروارید مرجان و غیره، تامل کردن در چیزی تفکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازی کردن
تصویر بازی کردن
((کَ دَ))
سرگرم شدن به بازی، مشغول شدن به چیزی برای گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
للتّدقيق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
Audit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
ตรวจสอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
audytować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
аудировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
حساب کتاب کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
לבצע ביקורת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
kukaguzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
監査する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
감사하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
аудіювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
নিরীক্ষণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
लेखा परीक्षा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
auditare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ممیزی کردن
تصویر ممیزی کردن
mengaudit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی