سعایت. (ترجمان علامۀ جرجانی). سخن چینی کردن. غمز. امغال. (منتهی الارب). رجوع به غمز و غمّاز شود: حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی. سعدی (بدایع). میسرت نشود عاشقی و مستوری که عاقبت بکند رنگ روی غمازی. سعدی (خواتیم)
سعایت. (ترجمان علامۀ جرجانی). سخن چینی کردن. غَمز. اِمغال. (منتهی الارب). رجوع به غَمز و غَمّاز شود: حدیث عشق تو پیدا نکردمی بر خلق گر آب دیده نکردی به گریه غمازی. سعدی (بدایع). میسرت نشود عاشقی و مستوری که عاقبت بکند رنگ روی غمازی. سعدی (خواتیم)
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن: تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی می کرد. عسجدی. و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب). گوزنی که با شیر بازی کند زمین جای قربان نمازی کند. نظامی. و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294). هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب آب ار شود پلید نمازیش چون کنند. امیرخسرو (از آنندراج). من اینجا جامه ها کردم نمازی خجندی گر ز رومی شست دفتر. نظام قاری. دلا به خون دگر دامنی نمازی کن در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن. علی قلی بیگ (از آنندراج). ، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) : نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
پاک کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شستن. تطهیر کردن. آب کشیدن. پاکیزه کردن. غسل دادن: تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی می کرد. عسجدی. و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامۀ نو سازد تقصیر نکند و اگر نباشد تکلیف نکند همان خرقۀ وی را نمازی کند تا چون از گرمابه برآید درپوشد. (کشف المحجوب). گوزنی که با شیر بازی کند زمین جای قربان نمازی کند. نظامی. و جامه پاره های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی واز آن ستر عورت ساختندی. (تذکرهالاولیاء ج 2 ص 294). هرچ آن شود پلید نمازی کنند از آب آب ار شود پلید نمازیش چون کنند. امیرخسرو (از آنندراج). من اینجا جامه ها کردم نمازی خجندی گر ز رومی شست دفتر. نظام قاری. دلا به خون دگر دامنی نمازی کن در آب دیدۀ من خیز و آب بازی کن. علی قلی بیگ (از آنندراج). ، صاف نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از آلایش پاک داشتن. سره کردن. (فرهنگ فارسی معین) : نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ار نه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 214)
در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. غیاصه. (منتهی الارب). رجوع به غوّاص و غوّاصی شود: کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری. آن درّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 277). غواصی کن گرت گهر میباید غواصان را چار هنر میباید سر رشته به دست یار و جان بر کف دست دم نازدن و قدم ز سر میباید. ؟
در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن. غیاصه. (منتهی الارب). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود: کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری. آن دُرّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 277). غواصی کن گرت گهر میباید غواصان را چار هنر میباید سر رشته به دست یار و جان بر کف دست دم نازدن و قدم ز سر میباید. ؟
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی
پاک کردن (جامه و غیره) تطهیر: دانشمند گفت: جامه ها نمازی کنیم و کفنها که باب بر آورده ایم در گردنهااندازیم، از آلایش پاک داشتن سره کردن: نمازت را نمازی کن بهفت آب نیاز ارنه نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش. (خاقانی)، نماز گزاردن: خدای تو جهانی پر فرشته همه از فیض روحانی سرشته فرستاد اینت لطف کارسازی که تا کردند برخاکم نمازی. (اسرارنامه عطار) مقابل نا نمازی